معنی فریب سازی

لغت نامه دهخدا

فریب سازی

فریب سازی. [ف ِ / ف َ] (حامص مرکب) حیله گری. غدر. غداری. تلبیس. تزویر. (از ناظم الاطباء).


فریب

فریب. [ف ِ / ف َ] (اِ) در زبان پهلوی فرپ و همریشه است با فریفتن. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). عشوه و مکر و غافل شدن یا غافل کردن به خدعه. (برهان):
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب.
بوشکور.
چنان دان که یکسر فریب است و بس
بلندی و پستی نماند بکس.
فردوسی.
بسی گشته ام در فراز و نشیب
نیم مرد گفتار زرق و فریب.
فردوسی.
چو در عادت او تفکر کنی
همه غدر و مکر و فریب و دهاست.
ناصرخسرو.
در یک سخن آن همه عتیبش بین
در یک نظر این همه فریبش بین.
خاقانی.
به فریب فلک آزرد دلش خوش نکنند
تا فلک را چو دلش رنگ معزا بینند.
خاقانی.
فریب جهان قصه ٔ روشن است
ببین تا چه زاید شب آبستن است.
حافظ.
- اندر فریب گرفتن، فریفتن.فریب دادن. گول زدن:
به آرایش چهره و فر و زیب
نباید که گیرندت اندر فریب.
فردوسی.
- بافریب، فریبنده. مکار. پرفریب:
ای پسر! گیتی، زنی رعناست غره بافریب
فتنه سازد خویشتن را چون به دست آرد عزب.
ناصرخسرو.
- پرفریب، فریبنده. مکار: بهرام مردی مکار و پرفریب است. (تاریخ بلعمی).
ترکیب ها:
- فریبا. فریب آمیز. فریبان. فریباندن. فریب آوردن. فریب اندازی. فریب انگیز. فریب برفزودن. فریب پذیرفتن. فریب خور. فریب خوردن. فریب خورده. فریب خوری. فریب دادن. فریب ده. فریب دهی. فریب ساز. فریب سازی. فریبکار. فریبگاه. فریبگه. فریبناک. فریبی. فریبیدن.رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود.
|| طلسم را هم میگویند چه فریب گاه جایی باشد که در آنجا طلسم بسته باشند. (برهان):
ندانی جز افسون و بند و فریب
چو دیدی که آمد به پیشت نشیب.
فردوسی.
رجوع به فریبگاه و فریبگه شود. || (نف) مخفف فریبنده باشد. (یادداشت بخط مؤلف). و در این معنی همواره بصورت مزید مؤخر آید و صفت مرکب سازد، چون ترکیب های زیر:
- جادوفریب، آنقدر فریبنده که جادوان را هم بفریبد. پرفریب. فریبا:
ای مسلمانان فغان زآن نرگس جادوفریب
کو به یک ره بُرد از من صبر و آرام و شکیب.
سعدی.
- خاطرفریب، آنکه از زیبایی و فریبندگی خاطر را به خود مشغول دارد. دلفریب. فریبا:
ربوده ست خاطرفریبی دلش
فرورفته پای نظر در گلش.
سعدی.
شبانگه مگر دست بردش به سیب
که سیمین زنخ بود و خاطرفریب.
سعدی.
- دلفریب،خاطرفریب. فریبنده. فریبا:
درشت خویی و بدعهدی از تو نپسندند
که خوب منظری و دلفریب و منظوری.
سعدی.
عجب از زنخدان آن دلفریب
که هرگز نبوده ست بر سرو سیب.
سعدی.
نه هر جا که بینی خط دلفریب
توانی طمع کردنش در کتیب.
سعدی.
- سرای فریب، کنایت از جهان است:
چنین است رسم سرای فریب
فرازش بلندست و پستش نشیب.
فردوسی.
- صاحبدل فریب، فریبنده ٔ صاحبدلان. آنکه صاحبدلان را شیفته ٔ خود کند:
سرانگشتان صاحبدل فریبش
نه در حنا که در خون قتیل است.
سعدی.
- عابدفریب، آنکه عابدان و پارسایان را نیز شیفته ٔ خود کند:
بر ابروی عابدفریبش خضاب
چو قوس قزح بوده بر آفتاب.
سعدی.
چرخ مشعبد از رخ عابدفریب تو
در زیر هفت پرده خیالی نیافته.
سعدی.
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سِحْر ببستند خواب را.
سعدی.
- کوته نظرفریب:
این غول روی بسته ٔ کوته نظرفریب
دل می برد به غالیه اندوده چادری.
سعدی.
- مردم فریب، آنکه مردم را بفریبد و بخود شیفته گرداند:
برانگیخت آن جادوی ناشکیب
بسی جادوییهای مردم فریب.
نظامی.
- ملایک فریب، آنکه فرشتگان مقدس را هم بفریبد و به راه گناه عشق کشاند:
زلف تو شیطان ملایک فریب
روی تو سلطان ممالک ستان.
خاقانی.

فریب. [ف ِ] (اِخ) عبدالغفار اصفهانی. طبیب فرزند فتحعلی خوشنویس اصفهانی. ادیب بوده و در بیشتر علوم و فضایل دستی داشت و درطب نیز ماهر بود. رساله ای در بیماری وبا نوشت و منظومه ای نیز در تشریح به پارسی دارد. چون خط نستعلیق را نیک می نوشت در شعر به «خطاط» تخلص میکرد. (از مجمعالفصحای رضاقلی ه-دای__ت چ سنگی تهران ج 2 ص 390).


سازی

سازی. (حامص) جزو دوم کلمات، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم) و «ی » (حاصل مصدر) است. این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن، چون گری و کاری: آباژورسازی. آبجوسازی. آب نبات سازی. اتومبیل سازی. ادوکلن سازی. باطریسازی. بتون سازی. بخاری سازی. بریکت سازی. بستنی سازی. بلورسازی. بیسکویت سازی. پستائی سازی (رویه ٔ کفش سازی). تارسازی. تخته سه لائی سازی. تفنگ سازی. جاده سازی. جعبه سازی. چاقوسازی. چای سازی.چراغ سازی. چرمسازی. چیت سازی. چینی سازی. حلبی سازی. حلواسازی. خاتم سازی. خانه سازی. خیابان سازی. داروسازی.دراژه سازی. دوچرخه سازی. دندانسازی. رادیوسازی. راه سازی. رنگ سازی. روده سازی. روسازی. روکش سازی. ریسمان سازی. زیرسازی. ساعت سازی. سماورسازی. سمپاش سازی. سنگرسازی. سیمان سازی. شراب سازی. شهرسازی. شیرینی سازی. شیشه سازی. صابون سازی. صاغری سازی. صندلی سازی. صندوق سازی.عینک سازی. فلزسازی. قاب سازی. قالب سازی. قفل سازی. قلعه سازی. قندسازی. قنداق سازی. کاشی سازی. کاغذسازی. کالباس سازی. کالسکه سازی. کبریت سازی. کره سازی. کشتی سازی. کلاه سازی. کلیدسازی. کلیشه سازی. کمپوت سازی. کنسروسازی. گچسازی. گراورسازی. لاستیک سازی. لوله سازی. لیمونادسازی. لیوان سازی. ماشین سازی. ماکارونی سازی. ماهوت سازی. مبل سازی. مجسمه سازی. مسلسل سازی. مقواسازی. مهرسازی. واشرسازی. واکس سازی. ورشوسازی. یخ سازی. یخچال سازی. یراق سازی. و غیره. || ترکیبات فوق بمعنی مکان و دکان و سرای و کارخانه ٔ ساختن کالا نیز آید. || کردن (در ترکیب با اسماء معنی): آرام سازی. پرخاش سازی. جادوسازی. جلوه سازی. جنگ سازی. چاره سازی. حیله سازی. خشم سازی. رزم سازی. زرق سازی. صلح سازی. ظلم سازی. فسون سازی. فتنه سازی. کینه سازی. کیمیاسازی. مهرسازی. نخجیرسازی. نیرنگ سازی. || برپا کردن. منعقد کردن. رونق دادن و آراستن: انجمن سازی. بزم سازی. حزب سازی. خودسازی. ظاهرسازی. عیش سازی. || پرداختن. تنظیم. تلفیق: آهنگ سازی. تصنیف سازی. ترانه سازی. غزل سازی. طلسم سازی. صورت سازی. || جعل: پرونده سازی. سندسازی. || نواختن و خواندن. چنگ سازی. عودسازی. غناسازی. نغمه سازی. نواسازی. || سازگاری. سازواری. هماهنگی: دمسازی. زمانه سازی. طبعسازی. || فراهم کردن: آردسازی. آهن سازی. آینه سازی. || آماده کردن. بسامان کردن: زمینه سازی. سبب سازی. عذرسازی. وسیله سازی. رجوع به ساز شود.

حل جدول

فریب سازی

خدعه گری، تلبیس، نیرنگ بازی


فریب

حیل

دخمسه

گویش مازندرانی

فریب

مکر فریب پول تیک

فرهنگ عمید

فریب

فریفتن
فریبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دل‌فریب، مردم‌فریب،
مکر، حیله، ‌خدعه، نیرنگ،
* فریب خوردن: (مصدر لازم) گول خوردن، فریفته شدن،
* فریب دادن: (مصدر متعدی) = فریفتن

فرهنگ فارسی هوشیار

سازی

‎ در جزو اخیر بعض کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی بنا کردن عمل آوردن و آن عمل و شغل سازنده آنرا رساند: آباژور سازی آبجو سازی بخاری سازی چرمسازی: صابون سازی کاشی سازی مجسمه سازی یراق سازی، گاه محل و مکان و دکان و کارخانه ای را که در آن چیزی سازند رساند.

فارسی به عربی

فریب

احتیال، اغراء، ترنح، جاز، خداع، خدعه، سحر، سیء، صولجان، قصه، وهم

واژه پیشنهادی

فریب

رودست

کلک، گول، دوز

حقه، دسیسه، خام کردن

نیرنگ -

معادل ابجد

فریب سازی

370

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری